آتش کوچک دانایی
بدترین اتفاق عادت به پیچیدگی جهان است. ملاقات هر روزه پیچیدگی، توهم سادگی اش را در ذهن مان کاشته است. نهالی که از دانه توهم می روید، نادانی است. نادانی دانایی نما. البته توهم، خود ماییم. ما حتی به درستی نمی بینیم یا به درستی نمی شنویم. آنچه بینایی می نامیم، تصویری است که یاخته های بینایی در جایی از مغزمان می سازند. ما سامانه ای تاریکیم که چند یاخته در جایی از آن، آتش خردی افروخته اند. ما آن آتش کوچک را بینایی می نامیم. ما درباره آن آتش کوچک خیال پردازی می کنیم. در حقیقت هیچ کس از غار افلاطون نگریخته است. آن گریختن خیال پردازی بود.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 3:16 توسط انوبیس
|