طنطل
طنطل ها در میتولوژی محلی عشایر خوزستان، تیره ای از جن هایند. آنها با تاریکی، شب، خانه های متروک، دشت های بی مردم، مراقد دورافتاده، مسافران تنها، قبرستانها و گاهی هم با گرم ترین و خلوت ترین روزهای سال در ارتباطند. در نگاه نخست، جن هایی بی آزارند که دلباختۀ بازیگوشی و دوش سواری اند. رهگذری که دلیری کند و از جاده ای کم گذر، بگذرد، به کسی برمی خورد که در تاریک ترین شب سال هم، او را به جا می آورد. نه با دیدن، بلکه با نیروی مرموزی که در اسطوره ها بی نام رها شده است. طنطل نام همه را می داند. توانایی تقلید انسانها و غیر انسانها را دارد. خود را به هر شکلی، به جز آهن آلات، در می آورد. زمانی که رهگذر بخت برگشته به دام او می افتد، بر دوشش، به چالاکی می پرد و او را تمام شب می دواند و نزدیک سپیده دم، خسته و نیمه جان، رها می کند. طنطل در ریخت اصلی خود، جنی کوتوله است. اما می تواند قامتش را دستکاری کند و همچون مردی یا زنی بلندبالا شود. تنها عضوی که در همه دگردیسی هایش دست نخورده به جا می ماند، و در واقع یگانه راه شناساییش، سم اش است. طنطل سمی بزگونه دارد.
گاهی آرزوها، چون طنطل، چالاک و سبکبار، خنده زن و مقلد، مرا در سرتاسر پهنۀ بی مردمِ هستی ام، می دوانند و درست در آستانۀ زندگی، در لحظۀ دیریابِ آگاهی، خسته و نیمه جان رها می کنند...
بی آرزو زیستن، همچون قناعت پیشگان، زاهدان...آسوده، رها، در امان...