پارسایی دستاورد اندیشه به مرگ است. 

اباحی گری دستاورد اندیشه به مرگ است.

هر دو گزینه درست اند. پس چه چیز آنها را چنین متفاوت می کند؟ موضوع شناسایی در هر دو یکی است. آنچه آنها را متفاوت می سازد عامل شناسایی است؟ آنچه در نهایت اراده گزینشگر را از یک نقطه به دو مقصد متفاوت و متضاد می رساند، سرگذشت های متفاوت عاملان شناسایی یا زمینه تاریخی شخصی و جهانی آنهاست. هر عاملی، در بستر تاریخ شخصی خود و کلانْ تاریخ جهانی، برمی گزیند و از برگزیدن امتناع می کند. 

در تاریخچه شخصی انسان، برخی اندیشه ها گویی ثابت اند. به نوشته های سال های دورم که برگشتم با شگفتی دیدم که برخی اندیشه ها، در آنجا هم، با نیرویی که آنها را امروزه به اندیشه هایی چیره تبدیل کرده، مقتدرانه حاضر بودند. به این معنا که در انتخاب های آن روزم، انگیزه هایی مهم بودند. پنهان و دور از چشم ذهنم، همچون مهاجرانی غیر قانونی، از مرزهای دوره های مختلف زندگی ام می گذرند و خود را در دستگاه باورهای هر دوره تاریخی می دمند. ریشه این باورهای همیشه حاضر، کجاست؟ آیا یک میراث میانْ نسلی اند؟ لزوماً این میراث را از سلف خونی به ارث نبرده ام . فرهنگ نسل های پیشین هم میراث میان نسلی به شمار می رود. با این ملاحظات جا دارد که بپرسم مرز آنچه حقیقتاً گزینش آزاد من است و آنچه فکر می کنم گزینش آزاد من است و در حقیقت، میراث پنهانی است که از راه های پنهان درونْ زمینی ناخودآگاه جمعی به تاریخچه شخصی اندیشه هایم راه یافته کجاست و چگونه می توان آن را شناسایی کرد؟

آنچه در نهایت فرد انسانی را به سوی پارسایی یا اباحی گری می راند، ریشه در همین میراث ها دارد.